۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

اقتصاد گاوي

اقتصاد مرسوم: دو تا گاو ماده دارين... يكيش رو مي فروشين و يه گاو نر مي خرين...به تعداد گاوهاي گله شما، افزوده ميشه و اقتصاد رشد مي كنه...پول براتون همينطور سرازير ميشه و مي تونين به بازنشستگي و استراحت بپردازين ...
اقتصاد هندي: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو مي پرستين و عبادت مي كنين!
اقتصاد پاكستاني: هيچ گاوي ندارين ... ادعا مي كنين كه گاوهاي هندي مال شما هستن ... از آمريكا طلب كمك مالي مي كنين ... از چين طلب كمك نظامي مي كنين ... از انگليس هواپيماهاي جنگي ... از ايتاليا توپ و تانك ... از آلمان تكنولوژي ... از فرانسه زير دريايي ... از سوييس وام بانكي ... از روسيه دارو ... و از ژاپن تجهيزات ... با تمام اين امكانات گاوها رو مي خرين و بعد ادعا مي كنين كه توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتين!!
اقتصاد امريكايي:دو تا گاو ماده دارين ... يكيش رو مي فروشين و دومي رو تحت فشار مجبور مي كنين كه به اندازه ۴ تا گاو شير توليد كنه ... وقتي گاوتون افتاد مرد، اظهار تعجب و شگفتي مي كنين ... تقصير رو گردن يه كشور گاودار ميندازين و بعد طبيعتا اون كشور يه خطر بزرگ براي بشريت به حساب مياد ... يه جنگ براي نجات جهان به راه ميندازين و گاوها رو به چنگ ميارين! اقتصاد فرانسوي: دو تا گاو ماده دارين ... دست به اعتصاب مي زنين چون مي خواين سه تا گاو داشته باشين!
اقتصاد آلماني: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو تحت مهندسي ژنتيك قرار ميدين ... بعد گاوهاتون ۱۰۰ سال عمر مي كنن و ماهي يه وعده غذا مي خورن و خودشون شيرشون رو مي دوشن!
اقتصاد انگليسي: دو تا گاو ماده دارين ... كه هر دو تاشون گاو ديوونه هستن! ﴿جنون گاوي دارن!﴾
اقتصاد ايتاليايي: دو تا گاو ماده دارين ... نمي دونين كه اونها كجا هستن ... پس بيخيال ميشين و ميرين سراغ غذا و استراحتتون! اقتصاد سوييسي: ۵۰۰۰ تا گاو ماده دارين ... هيچكدومشون مال خودتون نيستن ... از كشورهاي ديگه پول مي گيرين كه دارين گاوهاشون رو نگه مي دارين!
اقتصاد ژاپني: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو از نو طراحي ژنتيكي مي كنين ... هيكل گاوهاتون يك دهم اندازه طبيعي ميشه و ۲۰ برابر معمول هم شير توليد مي كنن ... بعد صدها كارتون و عكس برگردون و آدامس با شخصيت گاوهاتون با چشمهاي درشت مي سازين و اسمش رو ميذارين Cowkemon و توي تمام جهان پخش مي كنين و مي فروشين!
اقتصاد روسي: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو مي شمرين و متوجه ميشين كه ۵ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره مي شمرين و مي فهمين كه ۴۲ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره مي شمرين و متوجه ميشين كه ۱۷ تا گاو دارين ... يه بطري (اسمشو نمیارم) ديگه باز مي كنين و به نوشیدن و شمردن ادامه ميدين!
اقتصاد چيني: دو تا گاو ماده دارين ... ۳۰۰ نفر آدم دارين كه گاوها رو مي دوشن ... بعد ادعا مي كنين كه سيستم استخدامي و شغلي كاملي دارين و توليدات گاويتون در سطح بالايي قرار داره و هر كس رو هم كه آمار واقعي رو بيان كنه بازداشت مي كنين!
اقتصاد ايراني: دو تا گاو ماده دارين كه هر دو تاشون از باباتون به ارث رسيده ... يكيش رو دولت بابت عوارض و ماليات و خمس و زكات و سهم صدا و سيما و سهم و حق بنیادهای مختلف، متفاوت و جورباجور و غیره ضبط مي كنه ... دومي رو هم قربوني مي كنين و نذر قبولي توي دانشگاه و زندگی موفق و شغل پولدار و خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابي و غیره و غيره مي كنين! ... و اقتصاد كماكان فلج مي مونه

خر در ادبيات ايران

«خر عیسی گرش بمکه برند// چون بیاید هنوز خر باشد» سعدی
«آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ» امیر خسرو
«آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد» ناشناس
«آلت اسکاف پیش زرگر// پیش سگ کَه استخوان درپیش خر» مولوی
«آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی» سعدی
«آن‌کس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند» فخرالدین رازی
«از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن هم‌چو شیر گنده‌دهان، پیس چون پلنگ» سوزنی سمرقندی
«از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم» مولوی
«اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود» روحی
«اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم» حافظ
«اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر» فردوسی
«اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر» فرخی سیستانی
«اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه» امیر خسرو
«ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ، جان به منزل برد» سعدی
«بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیک چوب این خران را تو مران» مولوی
«بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود» فرخی سیستانی
«بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری» ناصرخسرو
«به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مرده‌ای را به چین گاو زاد» نظامی
«به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، کش بار بر یک‌سو نیاید» فخرالدین اسعد گرگانی
«بی‌چاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد» ایرج‌میرزا
«پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه» نظامی
«پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است» مولوی
«پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.) قرة‌العین
«تو چه‌دانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی» ناصرخسرو
«تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی» سنایی
«تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست» عطار نیشابوری
«جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند» ناصرخسرو
«چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید هم‌چو آتش ز آتش‌زنه// گریزید و تیزید و شد هم‌چو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد» ادیب پیشاوری «چون مهر کند فلک‌سواری// از چالش لاشه‌خر چه خیزد» کمال‌الدین اسماعیل
«چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی» نظامی
«خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند» نظامی
«خر بار بر به از شیر مردم‌در» سعدی «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد» سعدی
«خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد» کمال‌الدین اسماعیل
«خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحب‌هنر است// خر عیسی را آن بی‌هنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بی‌خبر است// قصد راکب را بی‌هیچ نشان می‌داند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغام‌بر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است» ایرج‌میرزا
«خرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست» خاقانی
«خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن» امیر خسرو «خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود» کمال‌الدین اسماعیل
«خوشبخت آنکه کره‌خر آمد الاغ رفت// بی چاره آنکه گرفتار عقل شد» ناشناس «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خورده‌است» کمال‌الدین اسماعیل
«گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره» کمال‌الدین اسماعیل
«دو نفر دزد خری دزدیدند// سـر تقسیم به هـم جنگیدند// آن‌دو بودند چو گرم زد و خورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرج‌میرزا
«زنده کنِِِِِ مرده، مسیحافر است// و آنکه دم از مرده برآرد خر است» امیر خسرو
«سگ بر آن آدمی شرف دارد// که چو خر دیده بر علف دارد» نظامی
«شاه میداس را دو گوش خر است// لیک آوخ که زیر تاج دراست» ناشناس
«شه سکندر دو گوش خر دارد// خلق از این راز کی خبر دارد» سنایی
«علم داری عمل نه، دان که خری// بار گوهر بری و کاه خوری» سنایی
«فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش// هرآن‌که خر شود البته می‌شوند سوارش» روحی
«قربون خودم که خر ندارم// از کاه و جوش خبر ندارم» ناشناس
«قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را// خر پیشینه پل باشد پسین را» ناشناس
«کفش عیسی مدزد و از اطلس// خر او را مساز پشماگند» سنایی
«گاوان و خران بار بردار// به ز آدمیان مردم‌آزار» سعدی
«گاوی است در آسمان و نامش پروین// گاو دگر نهفته در زیر زمین// پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین// زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین» خیام
«گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد// کاین شتر صالح است یا خر دجال» سعدی
«گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف// در غریبی بس توان گفتن گزاف» مولوی
«مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار» سنایی
«مرا با تو دشوار کار اوفتاد// خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد» ادیب پیشاوری «مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است// چون بار همی‌برد عزیز است» سعدی
«می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وان‌که او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال» کمال‌الدین اسماعیل
«نه منعم به مال از کسی بهتر است// خر ار جل اطلس بپوشد خر است» سعدی
«نه هر خر را به چوبی راند باید// نه هرکس را به نامی خواند باید» فخرالدین اسعد گرگانی
«نیست منت نهنده را اجری// جود و منت نهی، بود ز خری» مکتبی شیرازی
«هـرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد» ناشناس
«هرکه را نبض عشق می‌نجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر» مولوی
«هرکه عاشق نیست آنرا خر شُمر// خر بسی باشد، زخر کمتر شُمر» عطار نیشابوری
«هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر» سنایی
«یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌کنند» حافظ
ضرب‌المثل
«از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
«از خر می‌پرسند چهارشنبه کی است.»
«از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!»
«اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
«با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.»
«به خر دستش نمی‌رسد، پالانش را می‌زند»
«پالان ترمه خر را عوض نمی‌کند!»
«جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!»
«خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
«خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.»
«خر برهنه را پالان نتوان گرفت.»
«خر به فکر جو است و خربنده به فکر دو»
«خر پیر و افسار رنگین»
«خر چه‌داند قدر حلوای نبات»
«خر دادن و خیار ستدن»
«خر داده و زر داده و سر داده.»
«خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشد»
«خر را که به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌کشی است.»
«خر را گم کرده پی افسارش (پالانش - نعلش) می‌گردد.»
«خر سوار خمره شده» «خر سواری را حساب نمی‌کند.»
«خر و گاو را با یک چوب می‌راند»
«خر سی‌شاهی پالان دوزار (دوهزار)!»
«خر سی‌صنار پالان هف‌صنار!»
«خر عیسی به آسمان نرود!»
«خر که جوش زیاد شد لگد و جفتک می‌پراند»
«خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.»
«خر مال کسی است که سوار است.»
«خر همان خر است پالانش عوض شده»
«خریت نه تنها علف‌خوردن است»
«خری زاد و خری زید و خری مرد»
«راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!»
«زبان خر را خلج داند.»
«سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
«قدر لوزینه خر کجا داند»
«قسمت را باور کنم یا عرعر خر را؟»
«قیمت زعفران چه داند خر»
«کار کردن خر، خوردن یابو»
«کاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.»
«کره خر از خریت پیش پیش مادر است.»
«گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر»
«مرگ خر عروسی سگ است.»
«مزد خرچرانی، خرسواری است!»
«هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!»
«هرکه خر شد بارش می‌کنند.»
«هرکه خر شد سوارش می‌شوند.»
«هر که خری ندارد، غمی ندارد»
«یاسین به گوش خر خواندن.»

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

انواع مالكيت ارضى

اراضى ايران ، به زمين هاى داير و باير تقسيم مى شوند.
يعنى اراضى مزروعى و اراضى المزروع و غير مسكون .زمين هاى قابل استفاده بر چهار نوع تقسيم مى شوند:
اراضى دولتى ، اراضى خالصه ، موقوفات مذهبى و املاك خصوصى .
اراضى دولتى كه قسمت اعظم كشور را در بر مى گيرد در تصاحب دولت است .
دولت بخشى از آن براى تحصيل درآمد نگاه مى دارد و بخشى ديگر را براى پرداخت حقوق ماموران و مستخدمين و واحدهاى قشون اجتماعى مى دهد، حقوق هر كس حتى يك سرباز ساده از عوايد يك دهكده يا اراضى ديگر تعيين مى گردد.
اراضى خالصه ، ملك شخصى و خصوصى شاه است . قسمتى از اين اراضى تيول مشاغل است و قسمت ديگر حقوق غالب ماموران و خدمتكاران دربار و حقوق افراد قشون را تامين مى نمايد.
اين زمين ها از در به پسر و تا چندين نسل انتقال مى يابد.علاوه بر اين دو قسمت ، بقيه اراضى سلطنتى به منظور پس انداز عوايد آن در دست وزيران با مباشران بود كه هر يك در ايالت خويش به بهره بردارى از آن مشغول بودند.
اراضى متعلق به موسسات ، مذهبى و موقوفات اراضى متعلق به موسسات مذهبى ، يا از جانب شاه و يا از طرف اشخاص ديگر داده مى شد و در اين صورت ديگر هيچ گونه حقى بر آن ها نداشتند هم چنين اين املاك حتى اگر وقف آن پيش از وقف ، مرتكب جنايتى مى شد، مصادره نمى گرديد

نائب الصدر

صدرالدين تبريزي محمدبن محمدرضا مشهور به نائب الصدر تبريز، مولف «فرهنگ عباسي » است . در کتاب دانشمندان آذربايجان آمده است : نائب الصدر خلف محمدرضا المدعو به صدرالدين تبريزي بوده کتاب لغتي در تاريخ 1225 ه' . ق. براي عباس ميرزا نائب السلطنه بعنوان فرهنگ عباسي تاليف کرده . (دانشمندان آذربايجان ص 370). مولف فهرست کتب خطي مدرسه سپهسالار زير عنوان «فرهنگ عباسي » با نقل عبارت بالا مي نويسد: «و در ص 228 همان کتاب [ دانشمندان آذربايجان ] بنقل از نگارستان دارا گويد، صدرالدين محمد تبريزي خلف ملاّرضا قاضي عسکر متخلص به شفاء تبريزي است در علوم شرعيه و فنون ادبيّه و لغت عرب يد طولائي داشت و تحصيل علم و ادب را اول در خدمت والدماجد و بعد از آن در عتبات عاليات از آقاي سيدمهدي بروجردي و آقا سيدعلي مجتهد و ساير مجتهدين عظام کرده و در اطلاع از مسائل شرعيه و آگاهي از فنون ادبيه بي نظير است و طبعي موزون دارد و نظم و نثري با حلاوت به لغت پارسي و عربي دارد و له :انيس الصب في الحب العناءفليس عن العناء له الغناء.و نيز آقاي تربيت درص 189 [ کتاب دانشمندان آذربايجان ] در ذيل شفا- ملارضا، پدر مرد نامبرده بالا گويد: در حوالي سنه 1208 به رحمت ايزدي پيوسته است ، و ميدانيم که وفات آقاي سيدمهدي بروجردي (بحرالعلوم ) به سال 1212 و وفات آقا سيدعلي (صاحب رياضي ) به سال 1231 بوده است بنابراين معلوم ميشود از علماء قرن سيزدهم هجري بوده و از تصريح خود مولف فرهنگ عباسي در ديباچه ميدانيم که به سال 1225 شروع به تاليف اين کتاب نموده و از اطلاع براينکه صدرالدين محمدبن ملارضاي مذکور در لغت يد طولائي داشته و در اطلاع از مسائل شرعيه بي نظير است ، گمان نزديک به يقين پيدا مي کنيم که مولف اين فرهنگ [ فرهنگ عباسي ] همين صدرالدين محمدبن ملارضا ميباشد و مولف نگارستان از اين فرهنگ وي خبر نداشته که در کتاب خود آن را ياد نکرده و يا تاليف کتاب او پيش از اين فرهنگ بوده است . (فهرست کتابخانه مدرسه عالي سپه سالار ج 2 صص 224-225).

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

ماليات زمين تغيير و تحول وضعيت ارضى در دولت قاجاريه

ماليات زمين : منبع عمده و اصلى درآمد در ايران ، همواره ماليات ارضى بوده است .
در روى زمين كه همه مايه و عايدى فلاحتى نتيجه آبيارى است ، ميزان ماليات به طور كلى بسته به جنس محصول و مقدار آب و بنابر نوع محصولات محلى يا رسم و عادت قديم نقدا يا جنسا پرداخت مى شود، در حدود يك پنجم كل درآمد به صورت جنس و آن معمولا گندم ، جو، برنج يا كاه است .
اصلى كه ماليات زمين بر آن مبتنى است اين است كه يك پنجم يا بيست درصد محصول زراعتى يا باغ و بوستان حق شاهى است .
در سابق اين حق فقط ده درصد بود، ولى فتحعلى شاه مقدار آن را دو برابر كرد و در عمل ، ارزيابى مالياتى غالبا تا سى درصد مى رسيد و ماليات بيست و پنج درصد متوسط معمولى است .
البته در سرزمين هاى ديگر ايران ، چون آذربايجان ، قسمت عمده ماليات از زمين و محصولات اخذ مى شود و در بعضى از موارد بر تعداد گاوها كه اهالى در شخم كارى دارند و در جاهاى ديگر ماليات سرشمارى ، جارى است .
به علاوه مالياتى هم از اسب و گاو و الاغ و گوسفند دريافت مى شود (494).ماليات احشام ، ماليات بر گله و گوسفند و حيوانات به دو صورت دريافت مى شود، يا مثل ماليات ارضى است و يا تنها وسيله ى مالياتى است كه در ميان ايالات و يا مردم صحرانشين معمول است كه زمين خود را در ازاى خدمت نظامى در اختيار دارند و يا فقط بر سبيل گشت و آوارگى به كشاورزى مى پردازند و گله و رمه - خاصه گوسفند و بز - مايه ى اصلى ثروت آن هاست .و مى افزايد:
ميزان متداول چنين مالياتى از نظر آفت فلاحتى ، ثلث قران ، بر هر راس گوسفند يا بز، دو قران و نيم بر هر گاو ده قران براى هر الاغ و مانند آن است و ضمنا از طرف اقوام چادرنشين به رسم ماليات ، مبلغى دربست به حاكم ولايت پرداخته مى شود.پس از آغا محمد خان ، ميل غالب بر اين بود كه اراضى وسيعى از مملكت به عنوان (تيول ) به اين و آن واگذار شود و به وسعت نواحى كه من غير مستقيم اداره مى شد، نسبت به ساير نواحى كه مستقيما اداره مى شود افزوده گردد.
اصلاح تيول مانند زمان صفويه ، مشتمل بر انواع مختلف از عطايا بود.
در بعضى موارد تيول عبارت بود از اختصاص عوايدى كه به مناسبت معينى تعلق مى گرفت و در برخى موارد عبارت بود از اعطاى زمين خالصه به جاى حقوق و مواجب در پاره يى از موارد - خاصه در نواحى عشايرنشين - تيولدار متعهد بود كه قواى نظامى بنيچه فراهم كند و در موارد ديگر تيول فقط عبارت بود از اعطاى حق وصول ماليات ناحيه اى كه با زمين خالصه به شمار مى رفت يا ملك شخصى ، عبارت بود از اعطاى حق و وصول ماليات ناحيه اى كه با زمين خالصه به شمار مى رفت ، يا ملك شخصى ثابت يا ملك كسى كه تيول به او داده شده بود و در مورد اخير، معنى تيول معاف بودن از پرداخت ماليات بود.
از انواع تيول هايى كه ياد شده شايد به توان گفت كه نوع دوم بيش از همه معمول و متداول بوده است از اين گذشته در دوره ى قاجاريه به ميل غالب بر اين بود كه اين نوع تيول ها موروثى گردد و اين ها و تيول هاى دسته اول يكى شود مناصب و مقامات مختلف و غالبا مستمرى ها، رفته رفته حق موروثى بعضى خانواده ها شد.
و اگر كسى منصب و مقام خود را از دست مى داد، باز كماكان داراى تيول متعلق به آن بود، به تدريج كه از نظارت ديوان بر تيول ها كاسته مى شد، اين تمايل پديد مى آمد كه تيول ها را مبدل به املاك شخصى كنند و خود مالك بالفعل آن ها شوند تا بتوانند آن ها را موروثى كنند، يا از طريق بيع به ديگران انتقال دهند.
بدين گونه ماموران سابق و لاحق حكومت و هم چنين (تيول داران بر عده ى مالكان ، به معنى اخص ) علاوه شدند.
در ابتدا اين نوع ماموران از طرف ديوان ، ماليات را از دهقانان و كسان ديگرى كه در فلان مالك و زمين به سر مى بردند، وصول مى كردند و حال آن كه ديوان به تيولداران كه مالك بالفعل بودند وصول گرديد.
منتهى ديگر اين ماليات ها عنوان مطالبات مالياتى ديوان را نداشت .
بلكه در حكم رسوم و عوارض فوق العاده اى بود كه مالك از زارع مى گرفت .
به عبارت ديگر، ماليات ديوان با سهمى كه مالك از غله مى برد (بهره ى مالكانه ) يا مال الجاره اى كه از مستاجران خود مى گرفت ، يكى مى شد (497).تصاحب زمين براى زمين دار سودى نسبتا فراوان داشت و او را قادر مى كرد به اين كار عده اى از ملازمان مسلح به خدمت خود بگمارد و اين كار قدرت بسيارى به وى مى بخشيد.
عملا معنى اين كار آن بود كه حكومت مى بايست غالبا در نواحيى كه عمده ى مالكان (498) زمين داشتند در برابر آنان سر فرود آورد و اين نكته به نوبه ى خود حيثيت اجتماعى و هم چنين قدرت سياسى براى مالك كسب مى كرد در سراسر دوره ى قاجاريه ، طبقه ممالك كه شامل خوانين ايلات هم مى شد مقتدرترين عوامل مملكت به شمار مى رفتند.زمين دارى ، زمينه ى سودى براى سرمايه گذارى بود و مايه ى كسب حيثيت اجتماعى مالك به شمار مى رفت و همين امر موجب شود كه بر عده ى زمين داران افزوده شد و اين طبقه جديد نه تنها عبارت بودند از ماموران حكومت كه با استفاده از مناصب خويش در حوزه ماموريت خود ملك مى خريدند، بلكه تجار و كسانى هم كه مى توانستند سرمايه اى به كار اندازند، افراد اين طبقه را تشكيل مى دادند.
تیول يعني. (اِ) جاگیر مدد معاش و این لفظ ترکی است . و درمدار تَیول . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تملک و تصرف ملک و عقار و زمین داری . (ناظم الاطباء). واگذار کردن دولت خالصه ای از خالصه ها یا مالیات قریه ای را به یکی از نوکران خود در ازاء مواجب او در تمام عمر. با بودن و دادن صرف میشود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

عکس هوای شيخ احمد










رقص‌های آذربایجانی

رقص‌های آذربایجانی از سری رقص‌های فولکلوریک است که از نسلی به نسل بعدی منتقل و در این پروسه توسعه و شکل گرفته‌است. بعضی از این رقص‌ها در اصل جزء مراسم دینی و یا جزء از آمادگی‌های جنگی و دفاعی بوده‌است در هر صورت در حال حاضر از این رقص‌ها در مجالس عروسی در ایران و جمهوری آذربایجان و در برگزاری برنامه‌های ورزشی و گردهمایی‌های فرهنگی در جمهوری آذربایجان استفاده می‌شود.
* شاخسی (شاه حسین) رفتن که در ماه محرم در بین مردم آذربایجان رواج دارد در اصل یک رقص و رژه نظامی بوده‌است.
* دیدگاه هلن اریکسن درباره رقص بانوان آذربایجان :« آذربایجان یکی از جمهوری های قفقاز شوروی سابق بود. امروزه جمهوری مستقلی است که به دلیل داشتن ذخایر غنی نفت مورد توجه بین­المللی است.
تعداد بسیاری از آذری­ها در شمال غربی ایران ودر منطقه شهر تبریز ساکن هستند. رقص بانوان در قفقاز به لحاظ حرکات دلپذیر دست، حرکات بیانگر بازو و قدمهای ظریف از دیگر رقص ها تمیز داده میشود. قدمهای ظریف ایفاگر رقص توسط دامن های بلند پوشیده شده و چنین می نماید که ایفاگر رقص به حالت شناور بر روی زمین جاری است.
رقص ها گاهی غمگین، گاهی آتشین و بیشتر تغزلی است و بیانگر سرشت فاخر بانوان آذری است. رقصهای سولو و گروهی درعروسی و سایر مناسبتها اساسا ساده است. این رقصها در شوروی سابق بصورت رقصهای هنری صحنه­ای، ارتقا یافته است.
لیست انواع رقص‌های فولکلوریک قدیمی آذربایجانی
رقص یاللی
رقص جیرانی
رقص آسما کسمه
* رقص آبایی
* رقص آذربایجان
* رقص آستا قاراباغی
* رقص آسما کسمه
* رقص آغیر قاراداغی
* رقص آلچا گولو
* رقص آواری
* رقص آی بری باخ
* رقص انزلی
* رقص اوچ بادام بیر قوز
* رقص اوچ نومره. دورد نومره. بش نومره. آلتی نومره
* رقص اوزون دره
* رقص اون دورد نومره
* رقص ایکی آروادلی
* رقص بریلیانت
* رقص بنؤوشه
* رقص پهلوانی
* رقص تامارا
* رقص توی (عروسی)
* رقص توراجی
* رقص ترکمه
* رقص جامیش باغا گیردی
* رقص جنگی
* رقص جیرانی
* رقص جهری بی یم
* رقص چاتتادی
* رقص چال پاپاق
* رقص چیت تومان
* رقص خالاباجی
* رقص خان­ چوبانی
* رقص دارتما یاخام جیریلدی
* رقص دارچینی
* رقص دسمالی
* رقص رنگی
* رقص زوغالی
* رقص ساری باش
* رقص ساموخ
* رقص سمنی
* رقص شالاخو
* رقص شاهسونی
* رقص شکی
* رقص عنابی
* رقص قازاغی
* رقص قایتاغی
* رقص قوچعلی
* رقص قوفتا
* رقص قیتقیلدا
* رقص قیزلار بولاغی
* رقص قیزیل گول
* رقص کئچی مه مه سی
* رقص کسمه
* رقص کندیری
* رقص کوراغلو
* رقص کوراغلونون قایتارماسی
* رقص گلین آتلاندی
* رقص گلین گتیرمه
* رقص گلین هاواسی
* رقص گول گز
* رقص گولمه یی
* رقص لاله
* رقص مجسمه
* رقص میصری
* رقص میرزایی
* رقص میرواری
* رقص نازنازی
* رقص واغزالی
* رقص وئلاچولا

* رقص هالای

*رقص هئیراتی

* رقص هئیوا گولو

* رقص یاللی

* رقص یئرلی

* رقص یوز بیر

لیست انواع رقص‌های فولکلوریک معاصر آذربایجانی

* آذربایجان مارالی

* آغ چیچک

* آیشات

* اوزومچی

*اووچی

* ایلک باهار

* بایرام سوئیتاسی

* بختوری

* چوبان رقصی

* چوبانی

*داغلار گوزلی
* داغلی رقصی
* دیلیجان
* دیاموند
* ساری گلین
* ساز
* شیخ شامیل
* عاشق آبادی
* قاراباغ یاللیسی
* قاوال* قیسقانج
* لزگی* مارال
* مزه لی
* نابات خانیم
* ناز ایلمه
* نعلبکی
* نه قدر قشنگسن
* یوردو- یوردو
رقص لزگییا رقص لزگینکا (به ترکی آذربایجانی: Ləzgi) (به انگلیسی: Lezgi) رقص رزمی بزمی اهالی آذربایجان و از جمله مشهورترین و قدیمی‌ترین آنهاست که تحت تاثیر نام مردم لزگی به رقص لزگینکا و بعدها به رقص لزگی شهرت یافته است.
لزگی‌ها مردمانی مسلمان وساکن جمهوری خودمختار داغستان روسیه در منطقه قفقاز هستند.آهنگ رقص لزگیآهنگ آن ریتمیک، متحرک و سبک است که ابتدا با جهش‌های آرام‌آرام شروع شده و بعداً ضرب آن زیادتر شده و در پایان به ریتم تند تبدیل می‌شود.
همراه با رقص لزگی سه نت چهار تایی نواخته می‌شود که گویند همان باله مشهور آذربایجان است و نوای سرنا و دهل آن را همراهی می کند.میزان موسیقی لزگی 6/8 و تمپو آن 2/3 است.حرکات رقص لزگیمراسم رقص لزگی دارای چندین حرکت آرام و تند است که بلافاصله با چرخش سریع تغییر ریتم داده و با حرکات موزون رقص ناز اِلَما (ناز نکن) و رقص کوراوغلو (قهرمان مبارزه با ظلم و ستم) توسط هنرمندان آذری ترکیب شده و رقص دلنشینی را پدید آورده است .نشست و برخاست ها،حرکات مخصوص دست و پنجه پا در حین رقص نشان دهنده و یادآور نماد و خصوصیات قومی و ملیتی ایفاگران رقصند که از آن جمله به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
* روی پنجه پا می‌ایستند سپس قدرت را از نوک پا می‌گیرند و به طرف سینه می‌کشند و آن را داخل سینه می‌کنند که علت ایستادن روی پنجه داشتن قامتی کشیده و سرعت عمل بالا می‌باشد و همچنین جلو بودن سینه نشانگر سپر برای دفاع از خاک و ناموس می‌باشد.* شکم را داخل می‌کشند و سینه را جلو نگه می‌دارند.
* دست‌ها را باز و سر را بالا نگه می‌دارند و به طرف جلو نگاه می‌کنند که دست‌های باز نشانگر سپر برای دفاع از خاک و نشانه آزادی و تمایل به پرواز است.
* سر را بالا نگه می‌دارند تا نشان دهند ملتی همیشه سربلند هستند.
* طریقه نگه داشتن دست‌ها بدین صورت است که در سه زاویه مختلف حتماً باید نود درجه باشد.لباس رقص لزگیاین رقص با لباس‌های خاص و بسیار شکیل در رنگ‌های گوناگون که اغلب مشکی و قرمز بوده و با چکمه براق تا زیر زانو و با کلاهی از پشم سپید، همراه با بالاپوشی سبک و چسبیده به بدن و شلواری تنگ و چسبان و مناسب برای هرگونه حرکت آغاز می‌شود. این رِنگ‌ها از نظر عاطفی خاصیت روانی و تأثیر درونی نقش اساسی دارند به عنوان نمونه:
* رنگ قرمز دارای کشش و قدرت انرژی زیاد است. مثبت و متجاوز و تهییج‌کننده است، موجب افزایش کشش عضلانی بدن می‌شود و این برای تحرک زیاد لزگی بسیار مناسب است. محرک اراده برای پیروزی و مظهر حیات و زندگی است به منظور دفاع از سرزمین و محتوای عاطفی رنگ قرمز آمال و آرزوهاست. روان‌شناسان شکل رنگ قرمز را مربع می‌دانند و صدایی شبیه به ترومپت دارد و بلند و از نظر موسیقی گام ماژور را دربرمی‌گیرد، قرمز را به عنوان رنگ اصلی و رنگ استاندارد معرفی می‌کنند.
* رنگ سیاه را افراد کمال‌طلب، رمزآلود و شیک‌پوش و برعکس سفید را افراد خاکی دارای اخلاص و اعتدال دربر دارند و رنگ سیاه را سمبل پوشیدگی اختفا، رازداری، ابهام، ترور، حیا و حجب، شکنجه و... می‌دانند، پس هریک از این رنگ‌ها درخور معنا و مفهومی هستند.نحوه اجرای رقص لزگیلزگی از جانب مردان به صورت انفرادی و یا از طرف زنان به شکل دونفره اجرا می شود، حضور زنان و مردان در کنار هم نشانه‌ای است که به یک اندازه در آینده مؤثر هستند.زمانی که از جانب دو نفر مرد اجرا می‌شود به مسابقه‌ای تبدیل می‌شود که در آن چابکی و سایر مهارت‌های رقاصان را به نمایش می‌گذارد اکثر اوقات با شمشیر و یا چوب همراه است که نشانه مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو و ایل مصمم و توانایند.و گاهی نیز به صورت گروهی اجرا می‌شود که رقص دسته‌جمعی در کنار هم نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یک‌پارچه‌اند و در حفظ داشته‌های فرهنگی یکدل و مصمم.رقص لزگی شباهتهای زیادی به رقص قایتاغی دارد.

مالک و زارع

بررسی روابط و وضعیت دو طبقه مالک و زارع در ایران

با توجه به اینکه در ادوار طولانی پیش از اسلام و پس از آن تا چند دهه اخیر، بیش از 80درصد جمعیت ایران را روستائیان تشکیل می داده اند نگاهی به ساختار طبقاتی این قشر وسیع از جامعه ایرانی حائز اهمیت است.

همچنین باید توجه داشت که جز از اواسط دوران قاجاریه که منابع مالی جدیدی به واسطه تماس با کشورهای غربی برای دولت ایجاد شد، در تمامی ادوار پیش از آن، مهمترین منبع درآمد دولت مازادی بوده که توسط زارعین و دهقانان به دست می آمده است.

از همین رو ست که نحوه تعامل با روستاها که منبع مالی اصلی دولت به شمار می رفته اند، تاثیرات قابل توجهی بر دیگر بخش های جامعه، قدرت دولت در مقابل تهاجم های خارجی و ثبات حکومت ها داشته است.

در نگاه اول، در هر جامعه ای منابعی وجود دارد که با کار کردن بر روی آنها تامین مایجتاج اولیه انسان صورت می گیرد.

این منابع اولیه، خاک(زمین) و آب است. کار بر روی زمین که موجب بار آوری زمین و محصول دهی آن می شود، خود حاصل بخشی از کار انسانی توسط زارع، کار حیوانی توسط گاو و سرمایه اولیه برای بذرپاشی و احیانا خرید کود مورد نیاز است.

بدین ترتیب، عوامل پنج گانه تولید کشاورزی شکل می گیرد و تقسیم و سهم بندی محصول نهایی نیز بر اساس همین عوامل صورت می گرفته است.

مالک به دارنده هر یک از عوامل تولید گفته می شود و زارع نیز کسی است که آنچه در اختیار دارد عمدتا نیروی کار و مهارت خویش است.
مساله ای که از ابتدای تاریخ هخامنشیان تا حکومت قاجاریه بارز است، مالکیت دولت بر کلیه زمین ها است، به طوریکه مالکیت خصوصی همواره امری فرعی و بسیار دستخوش نابودی بوده است. از همین رو، نظام های مختلفی نظیر اقطاع(به کسر الف) داری و تیول داری یا مالیات هایی نظیر سیورغال(به ضم سین) و تمغا و نظیر آن شکل گرفته است که عمده آنها ناظر بر مالیاتی است که فرد در قبال «در اختیار داشتن»(و نه تملک) زمین یا دهی می بایست به دولت پرداخت کند.

این امر نه تنها در سرزمین ایران، بلکه در بین النهرین نیز وجود داشته است؛ مواد 36،38 و 71 قوانین حمورابی اشاره می کند که به اختیارات و وظایف کسانی که از سوی پادشاه زمین به آنان بخشیده شده، می پردازد.

درباره معاملات مربوط به املاک غیر منقول تحقیقات به عمل آمده( مروبط به هزاره دوم قبل از میلاد است) نشان می دهد که همه زمین ها متعلق به شاه بوده و آنها را یا به رسم بخشش یا به عنوان تیول به رعایای خود می داده است». رعایی که به آنان زمین بخشیده می شده، صرفا حق تصرف در آن زمین را داشتند و نه تملک، از این رو حقوقی مانند فروش زمین به غیر یا واگذاری آن به سایرین(جز خویشاوندان بلافصل خود) از او سلب می شده است.

لوح حمورابی قديمی ترين سندي است که قوانين مربوط به مالک و زارع در آن نوشته شدهاست حدود 3800 سال قدمت دارد

نخستین تلاش بشر برای تنظیم قانون مدون

حمورابي ششمين شاه از سلسه‌ي آموري در سال‌هاي 1795 تا 1750 پيش از ميلاد (حدود 1300 سال پيش از كورش) با اقتداردر بين‌النهرين حكومت كرد. در تقويم حمورابي، دومين سال حكومت وي سالي اعلام شده كه «او قانون را بر زمين حاكم ساخت». بعدها، در اواسط سلطنت حمورابي، قوانين وي بر سنگ‌نبشته‌اي به ارتقاع 2 مترو 25 سانتيمتر نقش شد. اين سنگ‌نبشته كه تا سال 1160 پيش از ميلاد در معبد خداي خورشيد و عدالت در بين‌النهرين نگهداري مي‌شد توسط فرمانرواي ايلام به شوش منتقل شد و سرانجام در سال 1902 در حفاری‌های موسیو دومورگان در شوش ایران یافته شد و به موزه‌ي لوور پاريس انتقال يافت.

ماده 36 و 38 قوانين مربوط به مالک و زارع در لوح حمورابی
36- اگر شخصی مزرعه ی خود را به نرخ مشخصی اجاره داد و پول را دریافت کرد ولی هوای بد محصول را از میان برد خسارت بر عهده ی کشاورزاست.

38- اگر کشاورز به دلیل ناموفقیت در سال نخست کشت را به دیگری بسپارد، مالک نمی تواند ایرادی بگیرد و مطابق قرارداد سهمش را در پایان دریافت می کند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

خاطرات مجسمه سازی های شبانه

اهالی محترم اين روستا از کوچک و بزرگ خاطرات زيادی از مجسمه سازی های شبانه در زير نور ميليونها ستاره دارند.شب ها اهالي کنار جوي ها با فاصله هاي منظم در چند متري هم نشسته هنرمندانه مجسمه مي ساختند نسيم ملايمي عطر مجسمه ها را به مشام پرنده گانی که در شاخه های درختان سر به فلک کشيده لانه داشتند ميرساند و صدای پرندگان زيبا را به عرش ميرساند. فردا صبح سحر با طلوع آفتاب جهان افروز خروس مرغ و جوجه ها غاز ، اوردک بوقلمون همه در کنار جوی زيبا به تماشای مجسمه های که هنرمندانه به سبک های تجسمی گوتیک اکسپرسیونیسم سینتيک ساخت شده بودند به اعجاز به آنها مي نگرستند و اهالي روستا را بزرگترين هنرمندان واقعي جهان ميدانستند. که گمنام بودند بر چرخ فلک دو صد لعنت ميفرستاند که چرا جاي اين مجسمه در موزه ها خاليست و از شددت ناراحتی و عصبانيت مانند قوم مغول به مجسمه ها حمله ميکردند و با منقار و پاها آن آثار هنری را نابود ميکردند. اين مجسمه ها با آب جوی حل و مخلوط ميشدند اين معجون هنری هر روز در مزاره و در زير درختان ميوه جاری بود. تا هنر و طبيعت درهم آميزد عصاره مجسمه در جان محصول دميده شود. در پائيز بعد از چند ماه کار و زخمت فراوان نخست نوبت محاکمه و مجازات آن پرندگان خاطی بود.که اثار هنری اهالی را نابود کرده بودند. دادگاهی و محکمه ای تشگيل مي شد قاضی روستا غاز

ارتباط نام روستا و مقدس اردبيلی


در مورد نام روستای شيخ احمد هيچ ارتباطی مستقيم و يا سند تاريخی يافت نشوده. که تائيد کند شيخ احمد مقدس اردبيلی اهل اين روستا بوده باشد.



بجز شباهت نام که هر دو شيخ احمد است.



روايت های مختلف از محل تولد شيخ احمد مقدس اردبيلی وجود دارد.



به روايتي- احمد بن محمد اردبیلى (معروف به مقدس اردبیلى ) در شهر اردبیل و در عـصـر صـفویه دیده به جهان گشود.



به روايتی ديگر شيخ جليل، عالم رباني احمد بن محمد اردبيلي مشهور به مقدس اردبيلي از مادري سيده و از پدري روحاني در روستايي به نام(نيار) از توابع جنوب شهر اردبيل ديده به جهان گشود و در دامان خانواده ي پاک و متدين پرورش يافت.



او پـس از عـمـرى تلاش و کوشش در راه اسلام و معنویت , سرانجام در ماه صفر سال 993 هـ.ق در نجف اشرف به رحمت ایزدى پیوست و در جوار قبر محبوب و معشوق خویش , سرور متقیان مولى عـلـى (علیه السلام ) در ایوان طلا سمت راست ورودى حرم مدفون گردیده است.



مهمترين شاهد اين ادعا اين است که اهالی روستا کوچکترين ياد و خاطره ای از شيخ احمد مقدس اردبيلی در ياد ندارند.



زمان حيات مقدس اردبيلی حدوداً به پانصد سال گذشته برميگردد



با احتساب حدوداً شصت سال عمر براي مقدس اردبيلي.498= 60+438=993-1431



يکی از دلايل ديگر که اين روستا قدمت پانصد ساله ندارد.



اگر اهالی محترم روستای شيخ احمد اطلاعاتی بيشتری از تاريخ اين روستا دارند لطفاً برای اين جانب ارسال فرمايند.



با تشکر





۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه


دوستان این نقشه از تقسیم بندی زبان ها در ایران است.درصد ها نیز جالبندتکلم به زبان شیرین پارسی 63%آذری:13%کردی 7%گیلکی 3.6%مازنی 3%بلوچی 2.5%عربی 1.8%ترکمنی 1.4%قشقای 1.4%نکته مهمتر اینکه در فاصله سالهای 1964 تا 2004 زبان پارسی بر سایر زبان ها مستولی شده و از 51% به نزدیک 64% رسیده است والبته چون تقریبا همگی پارسی بلدند می توان گفت 100%سایر زبان ها نیز با کاهش تکلم مواجه شده اند وبه زبان پارسی پیوسته اند..مهمترین عامل آن را رسانه ها و به خصوص تلویزیون و سینما می بینم.

ضرب المثلهای ترکی

چند ضرب المثل تركي درباره زنان
بیری آروادونون اولومون دن ، قورخور بالدوزو یئرینده اولمویا
طرف به جاي اينكه از مرگ زنش نگران باشد ، دلواپس مرگ خواهر زنش است !

پنیری دری ساخلار آروادو اری
پنير را خيك ( توبره ) نگه مي دارد و زن را شوهر .

تنبل آروادون قیزی زرنگ اولور
زن تنبل ، دختر زرنگ خواهد داشت .

قونشو آروادو آدامون گوزونه قیز گلیر تویوغو دا غاز گلیر
زن همسايه به چشم آدم ، دختر مي آيد و مرغش هم غاز !

ائوده آرواد ايكي اولسا ، ائو سوپورمميش قالار
خانه اي كه دو تا زن داشته باشد ، هميشه بي جارو مي ماند .

ايكي آروادي كيشي مسجده ياتار
مرد دو زنه ، توي مسجد مي خوابد .

آروادلار هاميسي آغ پارلاق ، دليسيني سئچمك اولماز ، قارقا هاميسي قاپ قارا ،‌قاري سيني سئچمك اولماز
همه زنها سفيد و براقند ، ديوانه شان را نمي تواني تشخيص بدهي ، همه كلاغها سياهند ، پيرشان را نمي تواني تشخيص بدهي .

آروادي گوزل ، آتي يورغا ايله يولداش اولما
با آدمي كه زن خوشگل واسب تيزرو دارد ، همراه مشو !

آروادين شريك لي اولسون ، مالين شريك لي اولماسون
زنت شريكي باشد ولي مالت نه !

آروادين گوچگين آل ، ايشليك چيختدي بختووه
زن خوشگل بگير ،‌اگر كاري هم در آمد خوش به حالت !

ضرب المثلهای ترکی آذربایجانی
قارداشلار ! باجیلار ! آنا دیلی


اسنه ماغ اسنه ماغي گتيرر واي سامانليق داشينا
كؤرتوددوغون بوراخماز
قوچ ايت دايي سيناچكر،خاتون قيزخالاسينا
دين سيزين كي ايمانسيزدي
اولمه اششكيم يونجابيتينجه
بوشلي بوشلونون ساغليغين ايستر
مالين بك ساخلاقونشون اوري توتما
چولمك ديغيرلاناردوواغين تاپار
اصيل ايتمزياغ ايئيمز
مال گئدربيرياناايمان گئدرمين يانا
دالدان آتان داش تؤپوغادئير
سؤزسؤزي گتيررآرشين بئزي
چك زحمت گؤرلذت
چؤخ دولانان چؤخ بولر (چؤخ دولانان تؤپوغاداش دئير)
دوه اوينويانداقارياغار
نانجيبه چالاسي يا گئتمه
اششك ساتان كؤششك آلانماز
قونشي پايي ياخچي دي بيرگون سنده بيرگون منده
قونشي قونشوياباخارجانيني اوداياخار
خؤروزيؤخويدي سحرآچيلميردي؟
جوجه ني پائيزداساناللار
ياغ يؤغوتداندي،يؤغوت ياغدان
گلين اؤينويانماز ديئراوتاق ايري دي
موساهيبين باب ائيله،گؤرن دئسين هابئيله
قارا قارقانين بالاسي اؤزونه شيرين دي
ايگنه هامي ني بئزر اؤزي لوت گئزر
كردالي كردارين ئيئر،كردارسيزلار كؤينك گيرر
حالواحالوادئمگيلن اغيزشيرين اؤلماز
چيراخ اوز دوره سينه ايشيق سالار
دلي دلي يه باخار،چوماغين ايري توتار
دلي يه يئل وئرالينه بئل وئر
سوزي آت يئره صاحابي گؤتورر
سوزي باجان دئمه باجين باجيسي وار
كار ائشيتمز اويدورار
آج تويوخ يوخيسندا داري گورر
دالدان آتيلان داش تو پوخدان دئيير
اوركن نه قدر اوزون اولسادا دوغاناقدان كئچر
ايت هورر كاروان كئچر
ال الي يووار الده اوزو
دوز يولون يئريه بيلمير شخمليقدا شلتاق آتر
قاشيني قائيران دئيردي ووردي گوزيني چيخاردي
بيچاق دسته سيني كسمز
ايلان هر يئرده ايري گئتسه اوز يوواسينا دوز گئدر
-كچل باخار گوزگيه آديني قويار اوزگيه
دووه اوينياندا قار ياغار
پيشيگين آغيزي اته چاتماز دئير منداردي
بير ساعتدي تنبكي يانير الان دئير نه توستيسيدي
باغدا اريك واريدي سلام عليك واريدي باغدان اريك كوتاردي سلام عليك كوتاردي
گلين اوينيا بيلمز دئير اتاق ايريدي
گلين اوجاقا گلر
قوناق قوناقي ايسته مز ائو ييه سي هر اكيسيني
تزه يونجا ائششگه باش آغريسي گتيرر
سره دن قالان قوتور اولار
ائل گوجي سئل گوجي
درمانچي آجينان اولير كووزه (درمانچينين سهمي ) گوتيرمير
خياطين اگر اينه سينن ساپي ائتمه سيدي گونده اون دست كت شلوار تيكردي
كچلين آديني قوياللار زلفعلي كورين آديني قوياللار نورعلي
كور توتديقيني بور آخماز
اوجوزدي اتين شورباسي اولماز
الله ايكي يومروغو بير باشا وورماز
بوننان فاتيا تومان اولماز
سو آخيب يولون تاپار
قازان هللنيب قاپاغين تاپار
قازان قازان ديير ديبين قارادي
ايگيد اوغلان داييسينا چئكر خانم قيز خالاسينا
مثلده معرفت اولماز
هم خداني ايستير هم خرماني
ايش گورديرنين دي گورنين دگير
ايري اوتيراق دوز دانيشاق
دلي قوييا بير داش آتار يوز آغيلي چيخاردا بيلمز
تولا ايتدنده موندار اولار
يئر برك اولاندا اوكوز اوكوزدن اينجي ير
ساخلا ساماني گلر زاماني
ايت ايتديگين ترك ايتسه ده سومسيكليگين ترك ائتمز
يورقانا بورين ائلنن سورين
كئچينين قوتورو بولاقين گوزينن سو ايچر
يئميشين ياخچيسينس چاققال يئير
جوجه ني پائيز آخيرنده سايياللا
چادراسيزديخدان ائوده قاليبدي
جالانان سو بير داها كوزيه قايتماز
جوجه يومرتادان چيخار قابيقيني بئگنمز
دوز يئيب دوزقابيني سيندرمازلار
صبريله قوورادان حلوا پيشر
ايله بيل آغزينا قويوت آتيبدير
ياخاما سانجاق ساچميبسان كي
كورا نه گئجه نه گوندوز
دونياني بوغدا توتسادا كهليگين روزيسي چينقيلدير
ادام اومدوغو يئردن كوسر
دردلي دئينگن اولار
باشدا آغيل اولماسا بدن عذابدا اولار
ائل اوز دلي سيني بور آخماز
چراغ ديبينه ايشيق سالماز
خالقا ايت هورسه بيزه چاققال هورر
گونشيا اومود اولان شامسيز قالار
جواهر جيندا آراسيندا اولار
بونون ايپينين اوستينه اودون يغماق اولماز
ده وه اویناسا قار یاغار
ده وه نی آپاران ائششکدیر
ده وه ده ن بیر قیل دا غنیمتدیر
ده وه نی ایتیریب کرششه یی آختاریر
ده نی ساتان ائششک آلابیلمه ز
ده وه نین آیاغی آلتیندا قاریشقا ازیلمه ز
ده وه چینه ن قوهوم اولانین دروازاسی گن گرک
ده وه نی چؤمچه ینه ن سووارمازلار
گئجه گئدر گونوز گلر
گئجه سول یاتان سحر سول دورار
گئجه نین خئیریندن گونوزون شری یاخجی دیر
گئجه سیلاحلی گونوز کولاهلی گرک
گئجه گونوزوموز بیر اولوب
کاسیب گئیسه دییه رلر هاردان تاپدین ، دولتدی گئیسه دییه رلر مبارکدیر
کاسیبین گونو ایتین گونو
کاسیب پول تاپسادا یئر تاپماز
کاسیبین دوواری آلچاق اولار
کاسیبین گؤزو توخ اولار
کاسیبین سؤزو ، یورغونون گؤزو
کاسیبی ده وه اوستونده بووه سانجار
کاسیبین بیر اوغلو اولدو اونوندا بوینو ایری اولدو
کاسیبا قول اول وارلییا اوغول اولما
کاسیب اوشاغی گؤرمه میش بالاسی اولمویاسان
ائششه ک هارا دوشک هارا
همدان اوزاخ کردیسیه یوخون
پیچاق اوز دسته سین کسمز
گلین اوینیا بیلمیر دییئیر یر ئیریدی
ائششه کی باغلاسان آت یانونا یا خویون گوتورار یا خاصیتین
ال الی یووار ، ال ده دؤنه ر اوزو یووار
اؤز مالیم گؤرسه نمیر ، اؤزگه مالی آلانیب
آج قارین ، آجی آیران
اود دئدیم دیلیم یاندی
ایتین ایاغیندان تیکان چیخاردیر
ایری اوتوراق دوز دانیشاق
اوزو به زکلی ، ایچی ته زکلی
الینه ن سو داممیر
اودا گلمیسن سویا ؟
تویوق نه قدیر کؤکله اوقدیرده بوزدومو دارالار
داغدا جئیران گؤرسه دیر
وارلی گئیه نده دییه رلر موبارکدیر ، یوخسول گئیه نده دییه رلر هاردان تاپدین
قونشو قونشودان سحر اویانماغی اؤرگه نه ر
هرکیم ائششه ک اولدو سنده پالانی اول
آتداکی داش دوروب اوسته کی داش دورمور
ائویمدن چیخیر قارنیما گئدیر
آشاغی دا ایله شمیر ، یوخاریدا یئر یوخدو
آت آلمه مي٫ آخور باغلىياو
آت مینه نینی تانیر
آته مینه نونی٬ دون گيدره نو
آته لن دوشه ر
آج آرم٬ داش ده ییر
آجنه ايت غرخاوري
آچلمه میش سفره بیر عيبي وار٫ آچلن سفره نو مين بير
آرپه اکن٬ بوغدرم
آدامين آلنينا هر نمه يازميشلار٬ ائله اودور
آغ ايتين٫ قارا گونه
آغريمايان باشا٬ دسمال باغلامازلار
آغ توپورجك گؤره نده٫ اونا خيال ايكى قيرانليقدير
آغ يارما٬ قارا گون اوچوندور
آغاج گؤره نده٫ هيز ايت قاچار
آل آپارميش
آبرى باهار گؤىاوتو دئييل كى گئنه گؤيهره
آبرينى يئميش٫ حيانى سيچميش
قارا باخت داغلارا چیخسا ، داغلاری دومان آلار
قیزیم سنه دئییره م گلینیم سن ائشیت
بؤیوک باشین ، بؤیوک بلاسی اولار
قویونو قازان گن قازار ، درین قازار ، اؤزونه قازار
ساخلا سامانی ، گلر زامانی
همیشه شعبان ، بیر گونده رمضان
اغزیندان سود ایسی گلیر
یومورتاسیندان چیخمامیشدان باش یاریر
قونشوم منی یاد ائله سین ، بیر ایچی بوش گیردکانلا .
ده وه دن ده بیر قیل غنیمتدیر .
مه چیدین قاپیسی آچیقدیر ، ایتین اوزونه نه گلیب
کئچل داوا بیلسه ، اؤز باشینا یاخار
ضررین یارسیندان قاییتماق ، منفعتدیر
نیسیه گیرمه ز کیسییه
گلین اویناماق باشارمیر ، دئییر یئر ایری دیر
قیش چیخار ، اوزو قارالیق کؤموره قالار
قارا گونون عمرو آز اولار
نفسی ایستی یئردن چیخیر
عجله ایشینه شئیطان قاریشار
هئچ کیم اؤز قاتیغینا تورش دئمه ز
پیچاق اؤز دسته سینی که سمه ز
قورددان قورخان ، قویون ساخلاماز
گؤیلو بالیق اتی ایسته یه ن … قویار بوز اوستونه
ال ایتدن مشهوردور
دئیه سن جانین قاشینیر
یا حسن کئچل ، یا کئچل حسن
قارداشلار شاواشدی ، آخماخلار ایناندی
خاتین قیز خالاسینا ، قوچ ایگیت دایی سینا
هوره ن ایت قاپماز
ده وه یه دئدیلر بئلین ایری دیر ، دئدی هارام دوزدو ؟
کور الله دان نه ایسته ر ایکی گؤز ، بیری ایری بیری دوز
ائششه ییم اؤلمه یونجا بیتینجه ن ، یونجام سارالما ، توربا تیکینجه ن
ایلان سانجان آلاجا ایپدن قورخار
قوناق قوناغی ایسته مه ز ائو ییه سی هئچ بیریسین
ایلان یئییب اژدها اولوب
دوستوم منی یاد ائله سین ، بیر ایچی بوش گیردکانلا
یاغیشدان قورتولوب دولویا دوشدوک
آتی آتین یانیندا باغلاسان همرنگ اولماسادا همخوی اولار
به ی وئره ن آتین دیشله رینی سایمازلار
یاخینا گلمه اییین گلیر ، اوزاغا گئتمه جانیم چیخیر
باخما اوزونون قاراسینا ، باخ آنلینین سیتارا سینا
گیر مجنونون گؤزونه باخ لیلینین اوزونه
گؤزل آغا چوخ گؤزلیدی ، بیرده بیر چیچه ک چیخارتدی
اؤلمه ک اگر اؤلمه کدیر، بونه جان وئرمه کدیر
یئکه باشین یئکه بلاسی اولار
اؤلسون او پیس کی یئرینه یاخجی سی گه له جه ک
دئییر تویوغون بیر قیچی وار
اؤزووه بیر اینه باتیر اؤزگویه بیر چووالدیز
سینان قول ، بویوندان آسلانار
ائله یئرده یاتماز آلتینا سو چیخا
چؤمچه اشدان ایستی اولوب
خلیفه کیسه سیندن باغیشلیر
تولکویه دئدیلر شاهیدین کیمدی ؟ دئدی قویروغوم
پیچاق ویرسان قانی چیخماز
بؤرکووی قوی قاباغیوا
سنین کیمی دوستو اولانا دشمن لازیم دئییل
کیمسه آتاسی اؤلن قدر یاسلی دئییل
آج تویوق یاتار یوخودا داری گؤره ر
لالین دیلینی آناسی بیلر
سینان قول بویوندان آسلانار

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

شناسنامه روستای شيخ احمد

روستای شيخ احمد يکی از توابع استان اردبيل مي باشد.اين روستا در بيست و چهار کيلو متری منطقه دهستان غربي اردبيل جاده قديم مشگين شهر قرار دارد.

در لغت نامه دهخدا آمد. شیخ احمد. [ ش َ اَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل است و 862 تن سکنه دارد. از فرهنگ جغرافیائی ایران













آب و هوای روستای شيخ احمد
روستای شيخ احمد دارای چهار اقلیم مدیترانه‌ای گرم، مدیترانه‌ای معتدل، کوهستانی سرد و معتدل است. این روستا به عنوان یکی از مناطق سردسیر ایران و استان اردبيل بین پنج تا هشت ماه از سال سرد است.



بارندگی نیز در تمام فصول وجود دارد، ولی شدت آن در بهار و پاییز بیشتر است. روستای شيخ احمد دارای زمستان‌های بسیار سرد و تابستان‌های معتدل است. متوسط درجه حرارت آن در حدود هفت درجه سانتی‌گراد است. وجود کوهستان‌های سبلان تأثیر بخارهای دریای خزر و بادهای سردشمالی و وجود جنگل‌های شمال و شرق آن در میزان بارندگی و نوسان دمای روستای شيخ احمد مؤثر است.



اگثر زمينهای اين روستا بصورت ديم کاشته ميشود و به علت کوهستانی بودن منطقه مستعد دامپروی ميباشد.



اين روستا به دو قسمت شناخته ميشود سمت بالای جوی را { يوخاری باش} و سمت پايين جوی را { آشاقا باش } مي گويند.



چند محله هم دارد به نامهای برُج، پيرياماجي و ايت بولاغی،اصگر داغی ميباشد.توضيح محله اصگرداغی که در جنوب روستا بود ديگر وجود ندارد.



جوي باريکي از روبروي روستا ميگذرد و دو جوی ديگر به جوی اصلی سرازير ميشود بنام های بحدر چائی و معشه چائی ميباشد. در بعضی سالهای پر باران اين جوي ها طغيان ميکنند که باعث وجشت اهالی ميشود.



اين روستا دارای يک سد خاکی در بحدردره سی با هسته رسی . طول تاج سد 200 مترحجم گل آب سد 200.000 متر مکعب.



طايفه های

تشگيل دهنده روستای شيخ احمد عبارت اند.

1- امينيّ يا جواد حياتيّ معرف به قرقانی قاشيق نان بولن

2- بخش عاليّ



3- تنگليُ



4- خليليّ



5 - دللکليّ يا دلّحليّ



6 - شاوردی حياتيّ



7 - صاغير حياتيّ



8 - عاليّ حياتيّ معرف به گوشدليّ



9-عيسی خانی



10- قويون حياتيّ يا ماحموتيّ



11- مست عالّی



توضيح : لطفاً در مورد اين طايفه مست عاليّ بد فکر نکنيد مست عاليّ ها اهل دود و دم هستند ولی اهل آبکی نيستند.




روستای شيخ احمد ارباب يا مالکی داشت بنام نائب صدر و برادرانش هم بنام های فرضی آقا و حبيب آقا بودند.



نائب صدر مباشری هم داشت بنام حاج حسن يا حسن آقا معرف به داروغه حسن که سهم مالک را از تمام محصولات کشاورزي روستا که حدوداً 20 تا 30 درصد گل محصول اهالي روستا بود را جمع ميکرد و به مالک روستا نائب صدر ميداد.



مالک روستا نائب صدر بر اين باور بود که زارعين سهم مالک را از تمام محصولات کشاورزی و دامداری کامل پرداخت نمي کنند.



چون که هيچ سندی هم نداشت اين ادعا را ثابت کند.از اهالی روستا و چهارپايان بيگاری ميکشيد.





به عبارت ساده مالک هر موقع احتياج به کارگر و چهارپايان داشت مجانی و بدون مزد از روستايان و چهارپايان استفاده ميکرد.



روستايان که با مشقت و دشواري با گاوآهن زمين ها را شخم ميزدند و با داس برداشت ميکردند.



بعضي از روستانن که در حال درو خسته ميشدند دستي به پيشاني ميکشيدند و ميگفتند ببن خدا چقدر برکت داده که هر چقدر درو ميکنم تمام نميشه.اين در حالی بود که زمين کشت شده کمتر از يک هکتار بود.



روستايان محصولات را از مزرع با چهارپايان تا محل خرمن مي آوردند.هرطايفه روستا يک يا دو خرمن داشت.
هر سال قبل از آوردن محصولات به خرمن ها بايد خرمن را آماده ميکردند.آماده کردن خرمن آن هم کار بسيار سختي بود.



اوّل قلوه سنگ ها را از زمين خارج ميکردند بعد آب را زنان و دختران جوان و يا چهار پايان از رودخانه به خرمن ها انتقال ميدادند.



روستايان آب را در کف خرمن ريخته و چهارپايان را روي آن به حرکت در مي آوردند.زمين خرمن زير گرمای آفتاب خشگ و محکم ميشود.



در خرمن زنان با مشقت فراوان شروع به جدا کردن چادوار از محصول گندم ميشودند.



در لغت نامه دهخدا آمده چاودار چودار. چودر. ویبگ . گیاهی هرزه که در غله زار روید و دانه ٔ آن چون گندمی لاغر و کشیده است . قسمی گندم وحشی . نوعی از حبوبات که در میان گندم و جو پیدا آید.



گندم که از کاه بيرون مي آمد سر و کله مباشر مالک هم در روستا پيدا ميشد.



دارغه حسن وسايل مخصوصی داشت که روی محصولات علامت و نشانه گذاری ميکرد.



نشانه گذاری به اين صورت بود که محصولات را روی هم ريخته و به شگل مخروط در مياوردند. بعد با يک نشان برجسته روی محصول دور تا دور علامت ميگذاشت.



دليل نشانه گذاری محصولات اين بود که تا مبدا زارع از محصولی که آن همه زحمت برايش کشيده دزدی کند.



روستايان مسئول و نگهبان نشان و علامت های بودند که داروغه حسن بر روی محصولات گذاشته بود.



اگر پرنده يا مرغی اين نشان را از بين مي برد.روي سگ داروغه حسن درميامد و زارع بدبخت ميشد.



زارع نگون بخت که به هر دليل نشان محصولش تغيير کرده بود.



داروغه حسن که ميرسيد بدون هيچ پرس و جو چند چک و لگد ميزد با فحش و بد و بيراه دستور ميداد اين زارع پدر سگ و فلان و بهمان شده را در طويله کدخدا در کنار آخور چهارپايان ببندند.



مباشر و يا همان داروغه حسن براي خود شيريني پيش مالک خبر را به نائب صدر ميرساند.



که نشان محصول فلان زارع از بين رفته.اين خبر آتش به جان مالک مي انداخت.



نائب صدر با محافظين مسلح سراسيمه خود را برای مجازات زارع خاطی و زهرچشم گرفتن از زارعين خود را به روستا ميرساند.



کدخدا گوسفندی جلوی مالک قربانی ميکرد.نائب صدر در خانه کدخدا ساکن ميشد.از قديم رسم بر اين بود وقتی مالک يا مباشر برای کاری به روستا ميرفت.



وظيفه اهالی روستا بود که تا زمانی که در روستا هستند.نوبتی هر روز بايد يک طايفه سور و ساط پزيرائی از آنها را فراهم کنند.



طايفه ای که نوبتش بود بايد از صبحانه شروع می کرد.اوّل چای و قند را به خانه کدخدا مي بردند.



بعد در يک مجمعه بزرگ نان و فطير تازه با کره ، پنير ، عسل ، با چند عدد تخمه مرغ نيمرو شده.



برای نهار و شام هم مرغ يا جوجه با پلو ميبردند.



حتی برای جاي خواب زارع بايد چند دست لحاف و دوشگ تميز به خانه کدخدا مي بردند.



اين پزيرائی هر روز ادامه داشت تا کار مالک و يا مباشر در روستا تمام شود.



مجازات زارع خاطی در ميدان روستا جلو مسجد انجام ميشد.



نائب صدربر روي يک تختی که فرش و دوشکچه و چند عدد بالش در پشت بود می نشست.



جلويش هم ظرف ميوه با قليان در دستش هم يک شلاق کوچک و زيبا که برای ايجاد روب و وحشت در ميان اهالی روستا و نشان دادن عصبانيت از عمل زارع خاطی مرتب با شلاق به کف دستش ميزد.



يک طرف تخت مباشر و در طرف ديگر کدخدا ايستاده.



اهالی روستا از کوچک و بزرگ در اطراف محل مجازات جمع ميشدند. سکوت سنگينی در روستا حاکم ميشد.



مالک با سر به مباشر اشاره ميکرد که زارع خاطی را بياوريد.



مباشر هم به چند نفر ديگر ميگفت. ميرفتن و زارع بد بخت و مظلوم را کشان کشان از طويله کدخدا می آوردند.



مثالی مياورم برای درک بهتر جو حاکم در آن زمان که چگونه روستائيان مظلوم شاهد مجازات يکی از اهالی ميشدند.



آيا تا حالا برای خريد گوسفندی نزد چوبدار رفته ايد. چوبدار چکونه گوسفندی را از گله جدا ميکند و بدست قصاب ميدهد.



گوسفندان بدون کوچکترين اعتراض شاهد قصابی شدن يک هم نوع خود ميشود.



زارع نگون بخت شروع به التماس به مالک ميکرد. مي گفت غلط کردم ... خوردم ديگر تکرار نمی شود تو را خدا جان بچه هات ارباب ببخش .



مالک هم شروع به دادن فحش های چارواداری می کرد.



که پدر سگ زن فلان شده... و تمام ناموس دختر ايل و طايفه زارع را جلوی چشمش می آورد.



بعد می گفت بد کردم من به تو زمين و آب دادم .تا کشت کني.و شکم زن بچه هات سير کني.



اگر الان اين زمين را به کسی ديگر بدهم دو برابر تو بهره ميدهد. ميگفت توف به توی دزد نمک نشناس. دستور ميداد تا زارع خاطی را فلک کنند.



فلک چيست

در لغت نامه دهخدا آمده.



فلک: آلتی چوبین که تسمه ای در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند. در فرهنگ فارسی معين آمده.



فلک: دو سرتسمه به چوب متصل است و برای چوب زدن پای مجرم را میان تسمه و چوب قرار داده و چوب را میگردانند تا تسمه دور آن بپیچد و پای را محکم نگه دارد، آنگاه شخص دیگر با چوب بر کف پای مجرم زند. رجوع به فلکه شود.



اهالی روستا هم با وحشت شاهد مجازات می شدن. کودکان از ترس فرار ميکرداند.بعضی از زنان و دختران هم گريه ميکردند.



بعد از مقداري که چوب به کف پای زارع ميخورد.ريش سفيدان روستا پيش کدخدا ميرفتند و از او ميخواستند کار بکند.



کدخدا هم پيش مباشر ميرفت و ميگفت فلانی غلط کرده ديگر از اين کارها نمی کند به بچه هاش رحم کنيد.



مباشر هم با حيله گری در گوش مالک ميگفت. اگر زارع خاطی زياد چوب بخورد پايش از کار می افتد. ديگر کسی نيست که زمين هايت کشت کند و بهره کم ميشود.



مالک هم ميگفت بگذار آنقدر اين پدر سگ چوب بخورد تا بميرد و برای ديگر زارعين درس عبرت شود.



بعد پير زنان و پيرمردان ميرفتند خود را با گريه و التماس به پاي مالک مي انداختند.مالک هم با اکراه اشاره ميکرد که بس است.



اهالی هم از مالک تشکر ميکردند.



بعد از چند روز کدخدا در خانه زارع فلک شده ميرفت. به دروغ ميگفت مالک داشت زمين ها را از شما ميگرفت مباشر نگذاشت خلعت يا چيزی به مباشر بدهيد.



چون مالک بيشتر از يک روستا داشت گاهی به سی تا چهل روستا هم ميرسيد. گاهی محصولات علامت و نشان خورده توسط مباشر تا سه چهار هفته در خرمن ها ميماند.



اين در حالی بود که در خانه زارع آرد و نان تمام شده و منتظر تقسيم محصول هستند.



تا نوبت تقسيم محصولات روستای شيخ احمد برسد. حتی بعضی موقع باران می آمد و محصول زير باران ميماند.



تقسيم محصول هميشه از روستاهای بزرگ شروع ميشد. تا به روستاهای کوچک برسد. چون در روستاهای بزرگ محصولات و بهره بيشتری بود.



زمان تقسيم محصولات در خرمن مباشر با دستک و دفتر يک پيمانه بزرگ مخصوص داشت با دو دسته در کنار.



تقسيم محصول چنين بود. سهم مالک 8/2 يا 9/3 که در بعضی سال های پر محصول تغيير ميکرد.



تازه وظيفه زارع بود تا با چهارپايان سهم مالک را از روستا به انبار مالک تحويل دهند.



اهالی روستا هميشه در شرايت سخت يک شعری ميخوانند.



دوست دارم من اين ناليدن جانسوز را **** تا به هر نوع باشد بگذرانم روز را



در اوّل زمستان هر زارع بايد يک کبک را شکار کرده و به مالک هديه ميداد و اگر نميتوانست بايد يک مرغ هديه ميداند.



هر زارع بايد در هفته يک تخمه مرغ به مالک ميداند.



مباشر مالک دارغه حسن يک حلقه مخصوص برای اندازه گيری تخمه مرغ داشت که بايد تخمه مرغ از آن حلقه عبور نميکرد.



مباشر حتي تخمه مرغ ها را کنار کوش تکان ميداد که مبادا که صدا بدهد.



البته ظلم و ستم به اهالی مظلوم روستا تا به اين جا تمام نشده است.





البته توجه داشته باشيد تمام مراحل کشت، داشت ، برداشت با فحش دشنام ، سقط ، ناسزا همراه بود که زارع به زنان و کودکان و حتی به چهارپايان ميگفت که از مالک و مباشر شنيده و ياد گرفته بود.



کدخدا



انتخاب کدخدا براي روستا بخاطر دانش و خرد و عادل بودنش نبود بلکه اين لقب با پول خريدای ميشود.



بزرگ طايفه ای با اخم به خانه ميرفت و به مردان و زنان ميگفت فلان شده کدخدا امروز پيش ريش سفيدان روستا به من فلان چيز را گفت.



بايد پدرش در بياورم و تعصب و غيرت طايفه خود را تحریک ميکرد.



گوش طايفه مي بريد و مقداری پول از مردان و اشياء قيمتي از زنان ميگرفت.



با چند عدد گوسفند و يک کله قند و پنجاه يا شصت تومان پول که در آن زمان مقدار قابل ملاحظه ای بود پيش مالک روستا ميرفت.



بعد از گلی بد گويی از کدخدا و دادن پيشکشی به مالک خطی بر کاغذ از مالک ميگرفت و ميشد خودش کدخدا.



اين چرخه باطل آنقدر ادامه تا اين که مالک ها ديگر قدرت خود را از دست دادند.



چند نفر از اسامی کدخد های روستا به شهر زير است.مرحوم عينالله ، مرحوم حاجی آقاميزا ، مرحوم محسن.



بررسی روابط و وضعیت دو طبقه مالک و زارع در ایران .



با توجه به اینکه در ادوار طولانی پیش از اسلام و پس از آن تا چند دهه اخیر، بیش از 80درصد جمعیت ایران را روستائیان تشکیل می داده اند نگاهی به ساختار طبقاتی این قشر وسیع از جامعه ایرانی حائز اهمیت است.



همچنین باید توجه داشت که جز از اواسط دوران قاجاریه که منابع مالی جدیدی به واسطه تماس با کشورهای غربی برای دولت ایجاد شد، در تمامی ادوار پیش از آن، مهمترین منبع درآمد دولت مازادی بوده که توسط زارعین و دهقانان به دست می آمده است.



از همین رو ست که نحوه تعامل با روستاها که منبع مالی اصلی دولت به شمار می رفته اند، تاثیرات قابل توجهی بر دیگر بخش های جامعه، قدرت دولت در مقابل تهاجم های خارجی و ثبات حکومت ها داشته است.



در نگاه اول، در هر جامعه ای منابعی وجود دارد که با کار کردن بر روی آنها تامین مایجتاج اولیه انسان صورت می گیرد.



این منابع اولیه، خاک(زمین) و آب است. کار بر روی زمین که موجب بار آوری زمین و محصول دهی آن می شود، خود حاصل بخشی از کار انسانی توسط زارع، کار حیوانی توسط گاو و سرمایه اولیه برای بذرپاشی و احیانا خرید کود مورد نیاز است.



بدین ترتیب، عوامل پنج گانه تولید کشاورزی شکل می گیرد و تقسیم و سهم بندی محصول نهایی نیز بر اساس همین عوامل صورت می گرفته است.



مالک به دارنده هر یک از عوامل تولید گفته می شود و زارع نیز کسی است که آنچه در اختیار دارد عمدتا نیروی کار و مهارت خویش است. مساله ای که از ابتدای تاریخ هخامنشیان تا حکومت قاجاریه بارز است، مالکیت دولت بر کلیه زمین ها است، به طوریکه مالکیت خصوصی همواره امری فرعی و بسیار دستخوش نابودی بوده است.



از همین رو، نظام های مختلفی نظیر اقطاع(به کسر الف) داری و تیول داری یا مالیات هایی نظیر سیورغال(به ضم سین) و تمغا و نظیر آن شکل گرفته است که عمده آنها ناظر بر مالیاتی است که فرد در قبال «در اختیار داشتن»(و نه تملک) زمین یا دهی می بایست به دولت پرداخت کند.



اين امر نه تنها در سرزمین ایران، بلکه در بین النهرین نیز وجود داشته است؛ مواد 36،38 و 71 قوانین حمورابی اشاره می کند که به اختیارات و وظایف کسانی که از سوی پادشاه زمین به آنان بخشیده شده، می پردازد.



درباره معاملات مربوط به املاک غیر منقول تحقیقات به عمل آمده( مروبط به هزاره دوم قبل از میلاد است) نشان می دهد که همه زمین ها متعلق به شاه بوده و آنها را یا به رسم بخشش یا به عنوان تیول به رعایای خود می داده است».



رعایی که به آنان زمین بخشیده می شده، صرفا حق تصرف در آن زمین را داشتند و نه تملک، از این رو حقوقی مانند فروش زمین به غیر یا واگذاری آن به سایرین(جز خویشاوندان بلافصل خود) از او سلب می شده است.

لوح حمورابی قديمی ترين سندي است که قوانين مربوط به مالک و زارع در آن نوشته شده
است حدود 3800 سال قدمت دار

نخستین تلاش بشر برای تنظیم قانون مدون حمورابي ششمين شاه از سلسه‌ي آموري در سال‌هاي 1795 تا 1750 پيش از ميلاد (حدود 1300 سال پيش از كورش) با اقتدار در بين‌النهرين حكومت كرد.در تقويم حمورابي، دومين سال حكومت وي سالي اعلام شده كه «او قانون را بر زمين حاكم ساخت». بعدها، در اواسط سلطنت حمورابي، قوانين وي بر سنگ‌نبشته‌ايبه ارتقاع 2 متر و 25 سانتيمتر نقش شد.اين سنگ‌نبشته كه تا سال 1160 پيش از ميلاد در معبد خداي خورشيد و عدالت در بين‌النهرين نگهداري مي‌شد.توسط فرمانرواي ايلام به شوش منتقل شد و سرانجام در سال 1902 در حفاری‌های موسیو دومورگان در شوش ایران یافته شد و به موزه‌ي لوور پاريس انتقال يافت.



ماده 36 و 38 قوانين مربوط به مالک و زارع در لوح حمورابی





ماده 36- اگر شخصی مزرعه ی خود را به نرخ مشخصی اجاره داد و پول را دریافت کرد ولی هوای بد محصول را از میان برد خسارت بر عهده ی کشاورز است.
ماده 38-اگر کشاورز به دلیل ناموفقیت در سال نخست کشت را به دیگری بسپارد، مالک نمی تواند ایرادی بگیرد و مطابق قرارداد سهمش را دز پایان دریافت می کند.



نادري پيدا نخواهد شد ****** كاشكي اسكندري پيدا شو { اخوان ثالث }





ظلم به زارعين توسط مالکين ادامه داشت تا اين که آت جنگ در اروپا روشن شد. پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بی‌طرفی خود را اعلام کرد،اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری با آلمان این بی‌طرفی ناپایدار بود. ارتش متفقین به بهانهٔ حضور جاسوسان آلمانی در ایران به اشغال کشور مبادرت ورزید.
در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد. متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او -محمدرضا- موافقت کردند.
پس از اشغال، راه‌آهن سراسری ایران برای انتقال کمک‌های نظامی به پشت جبهه شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت.
پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا ایران را ترک کرد ولی نیروهای نظامی کشور شوروی، همچنان در شمال غرب ایران باقی ماندند، که به تشکیل دو حکومت خودمختار و کوتاه‌مدت جمهوری مهاباد در کردستان و فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید.
حمله روسیه (در قالب شوروی) و بریتانیا به ایران در کشاکش جنگ جهانی دوم، حاصل سومین تبانی تاریخی این دو کشور، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بود: در مورد نخست، در قرن نوزدهم و در پایان جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار، تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از بسته شدن پیمان‌های گلستان و ترکمنچای و تحمیل آن بر ایران شد. در مورد دوم، اوایل قرن بیستم میلادی نیز، پیمان‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزهٔ نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه، و زمینه‌ساز حضور نظامی آنان در ایران شد. سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، اشغال ایران را در پی داشت .

۹ آذر ۱۳۲۲، در کنفرانس تهران روزولت، چرچیل و استالین قرارداد قوای متفقین را امضا کردند که در آن تضمین شد که قوای متفقین ایران را پس از پایان جنگ جهانی دوم ترک خواهند کرد و ایران غرامتی برای این مدت خواهد گرفت. پیش نیاز این قرارداد این بود که دولت ایران به آلمان اعلان جنگ بدهد که ایران در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ آن را انجام داد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم نیروهای امریکایی و انگلیس به تخلیه نیروهای خود از ایران پرداختند.دولت شوروی قبل از خاتمه جنگ درصدد به دست آوردن امتیاز استخراج نفت شمال برآمد، اما چون با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان در مجلس شورای ملی، از دریافت این امتیاز محروم شد، بنای مخالفت و ناسازگاری با دولت ایران را گذاشت و نیروهای خود را از ایران بیرون نبرد بلکه بسیار علنی در آبان ماه ۱۳۲۴ به پشتیبانی از جنبش های جداکردن بخش هایی از ایران پرداخت. ارتش شوروی از ورود نیروهای پلیس و ژاندارمری ایران به آذربایجان و کردستان پرداخت. کردها جمهوری مهاباد را با پشتیبانی روسیه علم کردند و در آذربایجان، جعفر پیشه وری با حمایت شوروی فرقه دمکرات آذربایجان را بر پانمود.
بر اساس مدارک سازمان مخفی اطلاعات ارتش، استالین برنامه داشت که در تهران یک حکومت کمونیستی برقرار کند و این حکومت کمونیستی دست نشانده روس با اشغال دایمی ایران موافقت نماید و آن را تصویب کند.
پس از شکایت دولت ایران به شورای امنیت و مسافرت قوام السلطنه نخست وزیر وقت به مسکو که به امضای موافقت نامه‌ای درباره تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی انجامید، در اردیبهشت ۱۳۲۵ نیروهای خود را از ایران خارج کردند. حکومت خودمختار حزب دمکرات در آذربایجان و کردستان نیز بیش از ۷ ماه پس از خروج نیروهای شوروی دوام نیاورد. موافقتنامه مربوط به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی نیز، سال بعد در مجلس رد شد.
اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عده‌ای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند، اما استقلال و تمامیت ارضی ایران، نخست با امضای یک پیمان سه جانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی در بهمن ۱۳۲۰ و سپس با صدور اعلامیه‌ای که در پایان کنفرانس سران متفقین -روزولت، چرچیل و استالین- در تهران منتشر شد، تضمین گردید.
در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساخت‌ها، منابع، اندوخته‌ها و آذوقه‌های ایران بدیشان اختصاص یافت. ازاین ‌روی دو ماه بیشتر طول نکشید که ایران دچار کمبود مواد غذایی و گرانی لگام ‌گسیخته گشت. شهرهای ایران و به ویژه تهران آن‌چنان با کمبود نان و سایر ارزاق مورد نیاز روبرو شدند که نان و مواد غذایی را با کوپن در اختیار مردم قرار می‌دادند؛ شمار بسیاری از مردم ایران، در نتیجهٔ تهیدستی، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند. کشوری که درجنگ جهانی دخالتی نداشت و بارها بی‌طرفی خود را به دو سوی درگیری اعلام کرده بود، آسیب‌های زیادی را از جنگ تحمل می‌کرد.
[ویرایش] پیامد تهاجم متفقین به ایراناشغال نظامی ایران توسط متفقین بلافاصله سرنوشت رضا شاه را رقم زد.ارتش در مدت سه روز و در اثر حملات هواپیماهای انگلیس و شوروی چنان به سرعت عقب نشینی کرد که فرماندهی عالی متفقین نیز آن را پیش بینی نکرده بود.در روز چهارم فروغی که مجبور به بازنشستگی شده بود برای مذاکره با متفقین نامزد نخست وزیری شد.نخست وزیر جدید در عرض یک هفته درخواست صلح نمود و پنهانی متفقین را به برکناری رضا شاه تشویق کرد.انگلیس نیز که خواستار پشتیبانی عمومی بود از بیرحمی و عدم اداره درست کشور توسط رضا شاه انتقاد کرد.دوهفته بعد نمایندگان دست نشانده متفقین به طور آشکار رضا شاه را به ثروت اندوزی عظیم ، کشتار مردم بی گناه وسوء استفاده از القابی برای خود مانند سردار سپه وفرمانده کل متهم می‌کردند.سه هفته بعد شاه بدون گفتگو با متفقین به نفع ولیعهد خود کناره گیری کرد وبه امید نجات سلطنت کشور را به سرعت ترک کرد. مجلس نیز پس از خروج رضا شاه در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ ذکاالملک فروغی صدراعظم با حضور در مجلس شورای ملی استعفای رضا شاه راز سلطنت وسلطنت محمد رضا شاه را اعلام کرد.

در نامه محرمانه دیگری به تاریخ ۱۳۲۱/۴/۵ که وزیر وقت دارایی به وزیر امور خارجه درباره خرید جو توسط نیروهای شوروی از کشاورزان نوشته شده است ، تاکید شده که هر چه سریع تر از ادامه این کار خودداری شود :
« گزارش رسیده از اداره کل شهربانی مشعر است که نیروهای شوروی در تاکستان مقدار زیادی جو خریده و همه روزه به وسیله اتومبیل حمل می نمایند.گزارش های دیگری هم از پاره‌ای نقاط شمالی کشور در این خصوص رسیده در صورتی که وزارت دارایی درقبال تقاضا واصرار نمایندگی بازرگانی شوروی مساعدت های لازم را برای تحویل چندین هزار تن جو به شوروی ها نموده است.چون این عمل به کار خرید وجمع آوری جنس که فعلا در درجه اول اهمیت قرار دارد لطمه می‌زند وبعلاوه مساعدت های لازم هم در تحویل جو به عمل آمده دیگر پسندیده نیست که نمایندگان آنها باز جو خریداری نمایند.بنابر این تمنی دارد که با مقامات شوروی مذاکره واقدام فرمایید که دستور قطعی صادر نمایند از خرید غله اعم از گندم و جو خودداری شود ودر نتیجه اقدامی که مبذول می فرمایند به وزارت دارایی مرقوم فرمایید »
پیامدهای اقتصادی اشغال ايرانایران به دنبال حمله متفقین با مشکلات اقتصادی بسیاری رو به رو شد. تورم ، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامد های حمله متفقین به ایران بود. نامه شکایت آقای محمود بدر وزیر دارایی در نخستین روز از تیرماه سال ۱۳۲۱ به نخست وزیر گواهی شرایط سخت مردم ایران در پی تجاوز متفقین است.
« جناب آقای نخست وزیر پیرو نامه ۱۴۹۳۲ مجدداً از اهواز اطلاع رسیده بر حسب دستور استانداری مامورین شهربانی و شهرداری بدون موافقت اداره دارایی اقتصادی در روزهای ۲۸ و ۳۰ خرداد و اول تیر معادل ۴۵ تن آرد از محمولات تهران برده ومصرف کرده اند.بسیار قابل ملاحظه است که در بحبوحه حاصل خوزستان استانداری محل به جای اینکه مالکین وصاحبان گندم را ملزم به تحویل دادن فزونی نموده ومصرف محل را تامین نماید خودسرانه آرد و گندم ورودی را مه منحصرا برای مصرف تهران اختصاص داده شده است مصرف می‌کنند در حالیکه سالهای گذشته در ماه تیر و مرداد مقداری از گندم خوزستان به تهران حمل می‌شده.چون فعلا تنها راه نامین تهران همان گندم وآرد ورودی از خارج است چنانچه از مرتکبین این خودسری جدا باز خواست نشود ودستور قطعی برای تامین مصرف از محمول صادر نگردد وزارت دارایی به هیچ وجه مسئولیت تامین خواروبار کشور را به عهده نگرفته وصراحتا عرض می‌کند تهران در مدت کوتاهی به سختی وقحطی دچار خواهد شد »
وضعیت برنج هم بهتر از سایر غلات نبود به عنوان مثال در قیمت برنج از تیرماه ۱۳۲۰ تا تیرماه ۱۳۲۱ به مقدار ۴۴ من از ۲۵۰ ریال به ۶۰۰ ریال رسید.





سيد ابراهيم قلعه جوق۷۲٬۷۶۳٬۵۰۰