۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

اقتصاد گاوي

اقتصاد مرسوم: دو تا گاو ماده دارين... يكيش رو مي فروشين و يه گاو نر مي خرين...به تعداد گاوهاي گله شما، افزوده ميشه و اقتصاد رشد مي كنه...پول براتون همينطور سرازير ميشه و مي تونين به بازنشستگي و استراحت بپردازين ...
اقتصاد هندي: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو مي پرستين و عبادت مي كنين!
اقتصاد پاكستاني: هيچ گاوي ندارين ... ادعا مي كنين كه گاوهاي هندي مال شما هستن ... از آمريكا طلب كمك مالي مي كنين ... از چين طلب كمك نظامي مي كنين ... از انگليس هواپيماهاي جنگي ... از ايتاليا توپ و تانك ... از آلمان تكنولوژي ... از فرانسه زير دريايي ... از سوييس وام بانكي ... از روسيه دارو ... و از ژاپن تجهيزات ... با تمام اين امكانات گاوها رو مي خرين و بعد ادعا مي كنين كه توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتين!!
اقتصاد امريكايي:دو تا گاو ماده دارين ... يكيش رو مي فروشين و دومي رو تحت فشار مجبور مي كنين كه به اندازه ۴ تا گاو شير توليد كنه ... وقتي گاوتون افتاد مرد، اظهار تعجب و شگفتي مي كنين ... تقصير رو گردن يه كشور گاودار ميندازين و بعد طبيعتا اون كشور يه خطر بزرگ براي بشريت به حساب مياد ... يه جنگ براي نجات جهان به راه ميندازين و گاوها رو به چنگ ميارين! اقتصاد فرانسوي: دو تا گاو ماده دارين ... دست به اعتصاب مي زنين چون مي خواين سه تا گاو داشته باشين!
اقتصاد آلماني: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو تحت مهندسي ژنتيك قرار ميدين ... بعد گاوهاتون ۱۰۰ سال عمر مي كنن و ماهي يه وعده غذا مي خورن و خودشون شيرشون رو مي دوشن!
اقتصاد انگليسي: دو تا گاو ماده دارين ... كه هر دو تاشون گاو ديوونه هستن! ﴿جنون گاوي دارن!﴾
اقتصاد ايتاليايي: دو تا گاو ماده دارين ... نمي دونين كه اونها كجا هستن ... پس بيخيال ميشين و ميرين سراغ غذا و استراحتتون! اقتصاد سوييسي: ۵۰۰۰ تا گاو ماده دارين ... هيچكدومشون مال خودتون نيستن ... از كشورهاي ديگه پول مي گيرين كه دارين گاوهاشون رو نگه مي دارين!
اقتصاد ژاپني: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو از نو طراحي ژنتيكي مي كنين ... هيكل گاوهاتون يك دهم اندازه طبيعي ميشه و ۲۰ برابر معمول هم شير توليد مي كنن ... بعد صدها كارتون و عكس برگردون و آدامس با شخصيت گاوهاتون با چشمهاي درشت مي سازين و اسمش رو ميذارين Cowkemon و توي تمام جهان پخش مي كنين و مي فروشين!
اقتصاد روسي: دو تا گاو ماده دارين ... اونها رو مي شمرين و متوجه ميشين كه ۵ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره مي شمرين و مي فهمين كه ۴۲ تا گاو دارين ... اونها رو دوباره مي شمرين و متوجه ميشين كه ۱۷ تا گاو دارين ... يه بطري (اسمشو نمیارم) ديگه باز مي كنين و به نوشیدن و شمردن ادامه ميدين!
اقتصاد چيني: دو تا گاو ماده دارين ... ۳۰۰ نفر آدم دارين كه گاوها رو مي دوشن ... بعد ادعا مي كنين كه سيستم استخدامي و شغلي كاملي دارين و توليدات گاويتون در سطح بالايي قرار داره و هر كس رو هم كه آمار واقعي رو بيان كنه بازداشت مي كنين!
اقتصاد ايراني: دو تا گاو ماده دارين كه هر دو تاشون از باباتون به ارث رسيده ... يكيش رو دولت بابت عوارض و ماليات و خمس و زكات و سهم صدا و سيما و سهم و حق بنیادهای مختلف، متفاوت و جورباجور و غیره ضبط مي كنه ... دومي رو هم قربوني مي كنين و نذر قبولي توي دانشگاه و زندگی موفق و شغل پولدار و خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابي و غیره و غيره مي كنين! ... و اقتصاد كماكان فلج مي مونه

خر در ادبيات ايران

«خر عیسی گرش بمکه برند// چون بیاید هنوز خر باشد» سعدی
«آدمی است از پی کاری بزرگ// گر نکند، اوست حماری بزرگ» امیر خسرو
«آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد» ناشناس
«آلت اسکاف پیش زرگر// پیش سگ کَه استخوان درپیش خر» مولوی
«آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی// یک شکم در آدمی نگذاشتی» سعدی
«آن‌کس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند» فخرالدین رازی
«از بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ// آن هم‌چو شیر گنده‌دهان، پیس چون پلنگ» سوزنی سمرقندی
«از برای مصلحت، مرد حکیم// دمب خر را بوسه زد خواندش کریم» مولوی
«اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد طبعشان همگون شود» روحی
«اسب تازی شده مجروح به زیر پالان// طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم» حافظ
«اگر خر نیاید به نزدیک بار// تو بار گران را به نزد خر آر» فردوسی
«اگر سکندر با شاه همسفر بودی// ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر» فرخی سیستانی
«اهل نگردد به عمامه سفیه// خر نشود از جل دیبا فقیه» امیر خسرو
«ای بسا اسب تیزرو که بمرد// خرک لنگ، جان به منزل برد» سعدی
«بار گوناگون است بر پشت خران// هین بیک چوب این خران را تو مران» مولوی
«بس کسا کاندر گهر و اندر هنر دعوی کند// همچو خر در یخ بماند چون گَهِ برهان بود» فرخی سیستانی
«بسی خفتی کنون سر برکن ازخواب// خری خیره مده، مستان خیاری» ناصرخسرو
«به هندوستان پیری از خر فتاد// پدر مرده‌ای را به چین گاو زاد» نظامی
«به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، کش بار بر یک‌سو نیاید» فخرالدین اسعد گرگانی
«بی‌چاره خر آرزوی دم کرد// نایافته دم دوگوش گم کرد» ایرج‌میرزا
«پیش از آن کت برون کنند ز دِه// رخت بر گاو و بار بر خر نه» نظامی
«پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است» مولوی
«پیشین خر، پسین را پل بود.» (خر پیشین، خر پسین را پل بود.) قرة‌العین
«تو چه‌دانی که که بود آن خرک لنگت// که همی بر اثر استر او رانی» ناصرخسرو
«تو دست چپ در این معنی ز دست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی» سنایی
«تو هستی همچنان مرد قدم سست// نشسته بر خـر و خـر را همی جست» عطار نیشابوری
«جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان// وین‌ها ز آدمند چرا جملگی خرند» ناصرخسرو
«چو برکنده شد گوش خر از بنه// جهید هم‌چو آتش ز آتش‌زنه// گریزید و تیزید و شد هم‌چو باد// پی شاخ شد، گوش بر باد داد» ادیب پیشاوری «چون مهر کند فلک‌سواری// از چالش لاشه‌خر چه خیزد» کمال‌الدین اسماعیل
«چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی» نظامی
«خران را کسی در عروسی نخواند// مگر وقت آن کآب و هیزم نماند» نظامی
«خر بار بر به از شیر مردم‌در» سعدی «خر به سعی آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد» سعدی
«خر رفت که آورد سرویی// ناورد سرو دوگوش بنهاد» کمال‌الدین اسماعیل
«خر عیسی است که از هر هنری با خبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحب‌هنر است// خر عیسی را آن بی‌هنر انکار کند// که خود از جملهٔ خرهای جهان بی‌خبر است// قصد راکب را بی‌هیچ نشان می‌داند// که کجا موقع مکث است و مقام گذر است// چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود// او هم اندر بر خرها همه پیغام‌بر است// من به جز مدحت او مدح دگرخر نکنم// جز خر عیسی گور پدر هرچه خر است» ایرج‌میرزا
«خرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست» خاقانی
«خر ِمانده کز ریـش نالان بود// چه سود ار ز دیباش پالان بود// چو کاهل بود نافه در خاستن// چه باید به خلخالش آراستـن» امیر خسرو «خلق گویند مغز خر خورده است// هرکه در احمقی تمام بود» کمال‌الدین اسماعیل
«خوشبخت آنکه کره‌خر آمد الاغ رفت// بی چاره آنکه گرفتار عقل شد» ناشناس «در سرش مغز نیست پنداری// مغز او را خری دگر خورده‌است» کمال‌الدین اسماعیل
«گر تو خری، تو را ز خری هیچ نقص نیست// تا مر تراست سیم بخروار در خره» کمال‌الدین اسماعیل
«دو نفر دزد خری دزدیدند// سـر تقسیم به هـم جنگیدند// آن‌دو بودند چو گرم زد و خورد// دزد سوم خرشان را زد و برد» ایرج‌میرزا
«زنده کنِِِِِ مرده، مسیحافر است// و آنکه دم از مرده برآرد خر است» امیر خسرو
«سگ بر آن آدمی شرف دارد// که چو خر دیده بر علف دارد» نظامی
«شاه میداس را دو گوش خر است// لیک آوخ که زیر تاج دراست» ناشناس
«شه سکندر دو گوش خر دارد// خلق از این راز کی خبر دارد» سنایی
«علم داری عمل نه، دان که خری// بار گوهر بری و کاه خوری» سنایی
«فقیه شهر چه خوش گفت دی به گوش حمارش// هرآن‌که خر شود البته می‌شوند سوارش» روحی
«قربون خودم که خر ندارم// از کاه و جوش خبر ندارم» ناشناس
«قیاسی گیر از این‌جا، آن و این را// خر پیشینه پل باشد پسین را» ناشناس
«کفش عیسی مدزد و از اطلس// خر او را مساز پشماگند» سنایی
«گاوان و خران بار بردار// به ز آدمیان مردم‌آزار» سعدی
«گاوی است در آسمان و نامش پروین// گاو دگر نهفته در زیر زمین// پس چشم خرد باز کن ای اهل یقین// زیر و زبر دوگاو مشتی خر بین» خیام
«گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد// کاین شتر صالح است یا خر دجال» سعدی
«گفت خر! آخرهمی زن لاف لاف// در غریبی بس توان گفتن گزاف» مولوی
«مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار» سنایی
«مرا با تو دشوار کار اوفتاد// خر اندر وحل ماند و بار اوفتاد» ادیب پیشاوری «مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است// چون بار همی‌برد عزیز است» سعدی
«می‌دهد دست فلک نعمت اصحاب یمین// به گروهی که ندانند یمین را ز شمال// وان‌که او را ز خری توبره باید بر سر// فلکش لعل به دامان دهد و زر به جوال» کمال‌الدین اسماعیل
«نه منعم به مال از کسی بهتر است// خر ار جل اطلس بپوشد خر است» سعدی
«نه هر خر را به چوبی راند باید// نه هرکس را به نامی خواند باید» فخرالدین اسعد گرگانی
«نیست منت نهنده را اجری// جود و منت نهی، بود ز خری» مکتبی شیرازی
«هـرکسی را که بخت برگردد// اسبش اندر طویله خر گردد» ناشناس
«هرکه را نبض عشق می‌نجهد// گر فلاطون بود، تواش خر گیر» مولوی
«هرکه عاشق نیست آنرا خر شُمر// خر بسی باشد، زخر کمتر شُمر» عطار نیشابوری
«هست مامات اسب و بابا خر// تو مشو تر چو خوانمت استر» سنایی
«یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان// کاین همه ناز از غلام و اسب و استر می‌کنند» حافظ
ضرب‌المثل
«از اسب فرود آمد و بر خر نشست.»
«از خر می‌پرسند چهارشنبه کی است.»
«از روی لاعلاجی به خر می‌گه خانباجی!»
«اسب و خر را که پهلوی هم ببندند، اگر هم‌خو نشوند، هم‌بو می‌شوند.»
«با حرف خر از آسمان جو نمی بارد.»
«به خر دستش نمی‌رسد، پالانش را می‌زند»
«پالان ترمه خر را عوض نمی‌کند!»
«جوان را مفرست به زن گرفتن، پیر را مفرست به خر خریدن!»
«خدا خر را شناخت، شاخش نداد.»
«خر اگر بازار نرود بازار می‌گندد.»
«خر برهنه را پالان نتوان گرفت.»
«خر به فکر جو است و خربنده به فکر دو»
«خر پیر و افسار رنگین»
«خر چه‌داند قدر حلوای نبات»
«خر دادن و خیار ستدن»
«خر داده و زر داده و سر داده.»
«خر را جایی می‌بندند که صاحب خر راضی باشد»
«خر را که به عروسی می‌‌برند، برای خوشی نیست، برای آب‌کشی است.»
«خر را گم کرده پی افسارش (پالانش - نعلش) می‌گردد.»
«خر سوار خمره شده» «خر سواری را حساب نمی‌کند.»
«خر و گاو را با یک چوب می‌راند»
«خر سی‌شاهی پالان دوزار (دوهزار)!»
«خر سی‌صنار پالان هف‌صنار!»
«خر عیسی به آسمان نرود!»
«خر که جوش زیاد شد لگد و جفتک می‌پراند»
«خر که یک بار پایش به چاله رفت، دیگر از آن راه نمی‌رود.»
«خر مال کسی است که سوار است.»
«خر همان خر است پالانش عوض شده»
«خریت نه تنها علف‌خوردن است»
«خری زاد و خری زید و خری مرد»
«راه رفتن را از گاو یاد بگیر، آب خوردن را از خر!»
«زبان خر را خلج داند.»
«سر خر بودن بهتر از دم اسب بودن است»
«قدر لوزینه خر کجا داند»
«قسمت را باور کنم یا عرعر خر را؟»
«قیمت زعفران چه داند خر»
«کار کردن خر، خوردن یابو»
«کاه را پیش سگ و استخوان را پیش خر می‌ریزد.»
«کره خر از خریت پیش پیش مادر است.»
«گر نبودی چوب تر، فرمان نبردی گاو و خر»
«مرگ خر عروسی سگ است.»
«مزد خرچرانی، خرسواری است!»
«هرچه داره به بر داره، به خونه دست خر داره!»
«هرکه خر شد بارش می‌کنند.»
«هرکه خر شد سوارش می‌شوند.»
«هر که خری ندارد، غمی ندارد»
«یاسین به گوش خر خواندن.»